هیچ نقاشی نگارد زین نقش
|
|
بی امید نفع بهر عین نقش
|
بلک بهر میهمانان و کهان
|
|
که به فرجه وارهند از اندهان
|
شادی بچگان و یاد دوستان
|
|
دوستان رفته را از نقش آن
|
هیچ کوزهگر کند کوزه شتاب
|
|
بهر عین کوزه نه بر بوی آب
|
هیچ کاسه گر کند کاسه تمام
|
|
بهر عین کاسه نه بهر طعام
|
هیچ خطاطی نویسد خط به فن
|
|
بهر عین خط نه بهر خواندن
|
نقش ظاهر بهر نقش غایبست
|
|
وان برای غایب دیگر ببست
|
تا سوم چارم دهم بر میشمر
|
|
این فواید را به مقدار نظر
|
همچو بازیهای شطرنج ای پسر
|
|
فایدهی هر لعب در تالی نگر
|
این نهادند بهر آن لعب نهان
|
|
وان برای آن و آن بهر فلان
|
همچنین دیده جهات اندر جهات
|
|
در پی هم تا رسی در برد و مات
|
اول از بهر دوم باشد چنان
|
|
که شدن بر پایههای نردبان
|
و آن دوم بهر سوم میدان تمام
|
|
تا رسی تو پایه پایه تا به بام
|
شهوت خوردن ز بهر آن منی
|
|
آن منی از بهر نسل و روشنی
|
کندبینش مینبیند غیر این
|
|
عقل او بیسیر چون نبت زمین
|
نبت را چه خوانده چه ناخوانده
|
|
هست پای او به گل در مانده
|
گر سرش جنبد پیر باد رو
|
|
تو به سر جنبانیش غره مشو
|
آن سرش گوید سمعنا ای صبا
|
|
پای او گوید عصینا خلنا
|
چون ندارد سیر میراند چون عام
|
|
بر توکل مینهد چون کور گام
|
بر توکل تا چه آید در نبرد
|
|
چون توکل کردن اصحاب نرد
|