| عشق تو بر هرکه عافیت بهسر آرد | هر دو جهانش به زیر پای درآرد | |
| عقل که در کوی روزگار نپاید | بر سر کوی تو عمرها بهسر آرد | |
| صبر که ساکنترین عالم عشق است | زلف تو هر ساعتش به رقص درآرد | |
| با توبه بیشی صبر درنتوان بست | زانکه به یک روزه غم شکم ز بر آرد | |
| بوی تو باد ار شبی برد به طوافی | جملهی عشاق را ز خاک برآرد | |
| گفتم یارب چه عیشها کنمی من | گر ز وصال توام کسی خبر آرد | |
| هجر ترا زین حدیث خنده برافتاد | گفت که آری چنین بود اگر آرد |