در مدح مختارالدوله العلیه میرزامحمد کججی گفته

به شاه شه نشان تا باشد ارزانی جهانبانی به آن دستور عالیشان وزارت باد ارزانی
وزارت با چه با شاهانه اقبالی که در دوران مهم آصفی را بگذراند از سلیمانی
اگر این آصفی می‌بود این بر خیارا هم سلیمان آصفی می‌کرد او را بلکه دربانی
چراغ چشم بینش آفتاب سرمدی پرتو طراز آفرینش نسخه‌ی الطاف ربانی
سمی شاه ایوان رسالت آیت رحمت محمد محرم خلوت سرای خاص سبحانی
نوشتی آصف بن برخیا را دور بعد از وی به قدرشان بدی گر در مناصب اول و ثانی
گه تسخیر عالم در بنان فایض الفتحش ز صد شمشیررانی کم مدان یک خامه جنبانی
چنان افکند عهدش طرح جمعیت که می‌ترسم ز زلف مشگمویان هم برد بیرون پریشانی
هنوز از کنه ذاتش نیست و هم آگاه و می‌گوید که اکثر گشته صرف خلقت او صنع یزدانی
ز دستش فیض زرباریست پیدا چون علامتها که از باریدن باران بود در ابر بارانی
تقاضا می‌کند دور ابد پیوند دورانش که چون ذات خدا باقی بماند عالم فانی
چو دولت را بر او بود اعتماد کل به این نسبت ز القاب اعتمادالدولتش حق داشت ارزانی
قصیر و ناقص و کوته خیالست و زبون فکرت برای فهم انسانیت وی فهم انسانی
چو زر از تنگنای آستین می‌ریزد آن یم دل فلک را ظرف چندین نیست با این پهن دامانی
به گردون داده چندین چشم از آن رو خالق انجم که در نظاره‌اش یک یک به فعل آرند حیرانی
اگر وقت غروب مهر تابد کوکب رایش چو صبح از نور کسوت پوش گردد شام ظلمانی
عتابش وقت گرمی با هوا گر یابد آمیزش ز خاک آتش برویاند مطرهای زمستانی
بوی زان پیشتر دولت قوی دستست در بیعت که گردد گرد دستش آستین سست پیمانی
ایا فرمان ده یکتا و یا دستور بی‌همتا که دولت را به جمعیت سوار فرد میدانی
وزیری چون تو می‌باید کز استیلای ذات خود وزارت را کند تاج سر سلطانی و خانی