در مدح فخرالسادات مجدالدین ابوطالب نعمه

آیت مجد آیتی است مبین منزل اندر نهاد مجدالدین
سید و صدر روزگار که هست ز آل یاسین چو از نبی یاسین
میر بوطالب آنکه مطلوبش نیست در ملک آسمان و زمین
آنکه در شان او ثنا منزل وانکه در ذات او کرم تضمین
آنکه بی‌داغ طوع او نکشد توسن روزگار بار سرین
وانکه از چرخ جود او بشکست خازن کوهسار مهر دفین
رای او دامن ار بیفشاند بر توان چیدن از زمین پروین
جاه او مرکب ار برون راند جو اول دهد به علیین
حلم او جوهرست و خاک عرض قدر او شاه و آسمان فرزین
بسته دست خلقتنی من نار باس او بر خلقته من طین
امر او با عناد کردن طبع کبک پرور برآورد شاهین
نهی او باس تیزه رویی چرخ روز بد را قفا کند ز جبین
برکشد زور بازوی سخطش کسوت صورت از نهاد جنین
به مقاصد همیشه پیش رسد عزمش از مسرع شهور و سنین
قدرتش با قدر مقارن شد خرد آنرا جدا نکرد از این
خود چو ممزوج شد چگونه کند شیر و می را ز یکدگر تعیین
رای او را متین نیارم گفت حاش لله نه زانکه نیست متین
زانکه یک بار جنس این گفتم ادب آن بیافتم در حین
اندرین روزها که می‌دادم شعر خود را به مدح او تزیین
نکته‌ای راندم از رزانت رای عقل را سخت شد بر ابرو چین