گر کسی را حسد آید که تو را مینگرم
|
|
من نه در روی تو، در صنع خدا مینگرم
|
من از آن توام و هر چه مرا هست توراست
|
|
روشن است این که به چشم تو، تو را مینگرم
|
خصم گوید که روا نیست نظر در رویش
|
|
من اگر هست و اگر نیست روا، مینگرم
|
تشنهام، نیست شگفت ار طلبم آب حیوة
|
|
دردمندم، نه عجب گر به دوا مینگرم
|
نور حسنیست در آن روی، بدان ملتفتم
|
|
من در آن آینه از بهر صفا مینگرم
|
روی زیبای تو آرام و قرار از من برد
|
|
من دگر باره در آن روی چرا مینگرم
|
هر طرف مینگرم تا که ببینم رویت
|
|
چون تو در جان منی من به کجا مینگرم
|
به حیات خودم امید نمیماند هیچ
|
|
چون به حال خود و انصاف شما مینگرم
|
مدتی شد که به من روی همی ننمایی
|
|
عیب بخت است نه آن تو چو وامینگرم
|
سیف فرغانی در غیر نظر چند کنی
|
|
گل چو دستم ندهد ز آن به گیا مینگرم
|
ور میسر نشود دیدن رویت چه کنم
|
|
«میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
|