از منفعت دریا و ز مردم دریا
|
|
بسیار که و پیش خرد منفعتش مه
|
نام خرد و فهم نکو ما ز تو بردیم
|
|
انگور ز انگور برد رنگ و به از به
|
مکره به گه بخل تو باشی و نه مطواع
|
|
مطواع گه جود تو باشی و نه مکره
|
من بنده که نزدیک تو شعر آرم، باشم
|
|
آسیمه سر و ساده دل و خیره و واله
|
از بیادبی باشد و از پست مقامی
|
|
سجع متنبی گفتن، پیش متفقه
|
ای خواجهی فرخنده، ار ایدون که نیامد
|
|
این شعر تو نیکوتر از آن روز دوشنبه
|
معذور همیدار که این بار دگر من
|
|
شعریت بیارم که بود صد ره از ین به
|
تا راه توان یافت به دریا ز ستاره
|
|
تا دور توان گشت به توشه ز مهامه
|
بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد
|
|
ایزد مرساناد به روی تو مکاره
|