به بازارشکر خود کرده آهنگ
|
|
مرا اینجا نشانده با دل تنگ
|
چه اینجا پاس این دیوار دارم
|
|
همانا فرضتر زین کار دارم
|
به خسرو ماند این بستان سرایش
|
|
موافق نیست طبعم را هوایش
|
دراین آب و هوا بوی وفا نیست
|
|
به چم نرگس باغش حیا نیست
|
فقیر آن بلبلی، مسکین تذوری
|
|
که اینجا با گلی خو کرد و سروی
|
یک نزهتگهی خواهم شکفته
|
|
غزالی هر طرف بر سبزه خفته
|
نم سرچشمهها پیوسته با نم
|
|
بساط سبزهها نگسسته از هم
|
صفیر مرغکان بر هر سر سنگ
|
|
گلش خوشرنگ و مرغانش خوش آهنگ
|
چنین جایی برای من بجویید
|
|
بپویید و رضای من بجویید
|
کزین مهمان نوازیهای بسیار
|
|
بسی شرمندهام از روی آن یار
|
به این مهمانی و مهمان نوازی
|
|
توان سد سال کردن عشقبازی
|
بزرگی کرد و مهمان را نکو داشت
|
|
چنین دارند مهمان را که او داشت
|
فرو نگذاشت هیچ از میزبانی
|
|
که برخوردار باد اززندگانی
|
چه زهر آلود شکرها که خوردیم
|
|
چه دندانهاکه بر دندان فشردیم
|
زهی مهمان کش آن صاحب سرایی
|
|
که آید در سرایش آشنایی
|
کند از خانه و مهمان کرانه
|
|
گذارد خانه با مهمان خانه
|