| نه با کس حرف گفتی نه شنفتی | وگر گفتی عتاب آلوده گفتی | |
| به رنجش رفتن پرویز از آن کاخ | بر او اهل حرم را داشت گستاخ | |
| به آن گستاخ گویان سرایی | نبودش هیچ میل آشنایی | |
| جدایی را بهانه ساز میکرد | به هر حرفی عتاب آغاز میکرد | |
| زبانش زخم خنجر داشت در زیر | چه خنجر ، زخم زهر آلوده شمشیر | |
| کسی کالودهی زخمیست جانش | همیشه زهر بارد از زبانش |