یکی بحر است عشق بی کرانه
|
|
در او آتش زبانه در زبانه
|
اگر مرغابیی اینجا مزن پر
|
|
در این آتش سمندر شو سمندر
|
یکی خیل است عشق عافیت سوز
|
|
هجومش در ترقی روز در روز
|
فراغ بال اگر داری غنیمت
|
|
ازین لشکر هزیمت کن هزیمت
|
ز ما تا عشق بس راه درازیست
|
|
به هر گامی نشیبی و فرازیست
|
نشیبش چیست خاک راه گشتن
|
|
فراز او کدام از خود گذشتن
|
نشان آنکه عشقش کارفرماست
|
|
ثبات سعی در قطع تمناست
|
دلیل آنکه عشقش در نهاد است
|
|
وفای عهد بر ترک مراد است
|
چه باشد رکن عشق و عشقبازی ؟
|
|
ز لوث آرزو گشتن نمازی
|
غرضها را همه یک سو نهادن
|
|
عنان خود به دست دوست دادن
|
اگر گوید در آتش رو، روی خوش
|
|
گلستان دانی آتشگاه و آتش
|
وگر گوید که در دریا فکن رخت
|
|
روی با رخت و منت دار از بخت
|
به گردن پاس داری طوق تسلیم
|
|
نیابی فرق از امید تا بیم
|
نه هجرت غم دهد نی وصل شادی
|
|
یکی دانی مراد و نامرادی
|
اگر سد سال پامالت کند درد
|
|
نیامیزد به طرف دامنت گرد
|
به هر فکر و به هر حال و به هر کار
|
|
چه در فخر و چه در ننگ و چه در عار
|
به هر صورت که نبود نا گزیرت
|
|
بجز معشوق نبود در ضمیرت
|