دلم از مرگت اعتبار گرفت | که از این محنت اعتبار نداشت | |
هیچ روزی به شب نشد که مرا | نامهی تو در انتظار نداشت | |
گوشم اول که این خبر بشنود | به روانت که استوار نداشت | |
زار مسعود از آن همی گرید | که به حق ماتم تو زار نداشت | |
ماتم روزگار داشتهام | که دگر چون تو روزگار نداشت | |
بارهی دولتت ز زین برمید | بختی بخت تو مهار نداشت | |
همچنین است عادت گردون | هرچه من گفتمش به کار نداشت | |
دل بدان خوش کنم که هیچ کسی | در جهان عمر پایدار نداشت |