شخصی به هزار غم گرفتارم
|
|
در هر نفسی به جان رسد کارم
|
بیزلت و بیگناه محبوسم
|
|
بیعلت و بیسبب گرفتارم
|
در دام جفا شکسته مرغیام
|
|
بر دانه نیوفتاده منقارم
|
خورده قسم اختران به پاداشم
|
|
بسته کمر آسمان به پیکارم
|
هر سال بلای چرخ مرسومم
|
|
هر روز عنای دهر ادرارم
|
بیتربیت طبیب رنجورم
|
|
بیتقویت علاج بیمارم
|
محبوسم و طالع است منحوسم
|
|
غمخوارم و اختر است خونخوارم
|
بوده نظر ستاره تاراجم
|
|
کرده ستم زمانه آزارم
|
امروز به غم فزونترم از دی
|
|
و امسال به نقد کمتر از پارم
|
طومار ندامت است طبع من
|
|
حرفی است هر آتشی ز طومارم
|
یاران گزیده داشتم روزی
|
|
امروز چه شد که نیست کس یارم؟
|
هر نیمه شب آسمان ستوه آید
|
|
از گریهی سخت ونالهی زارم
|
زندان خدایگان که و من که
|
|
ناگه چه قضا نمود دیدارم؟!
|
بندی است گران به دست و پایم در
|
|
شاید! که بس ابله و سبکبارم
|
محبوس چرا شدم نمیدانم
|
|
دانم که نه دزدم و نه عیارم
|
نز هیچ عمل نوالهیی خوردم
|
|
نز هیچ قباله باقیی دارم
|
آخر چه کنم من و چه بد کردم
|
|
تا بند ملک بود سزاوارم
|
مردی باشم ثناگر و شاعر
|
|
بندی باشد محل و مقدارم؟
|
جز مدحت شاه و شکر دستورش
|
|
یک بیت ندید کس در اشعارم
|
آن است خطای من که در خاطر
|
|
بنمود خطاب و خشم شه خوارم
|