این غزل یک دو نوبت از سرسوز
|
|
بلبلی باز گفت در نوروز
|
کای گل تازه روی خندان لب
|
|
وی دلارای بوستان افروز
|
گر بدانستمی که فرقت تو
|
|
اینچنین صعب باشد و دلسوز
|
از تو خالی نبودمی یکدم
|
|
وز تو دوری نجستمی یک روز
|
من چنین از تو دور و بر وصلت
|
|
خار سر تیز از آن صفت پیروز
|
در دلم زان دراز سوختنیست
|
|
این همه زخم ناوک دلدوز
|
گل بخندید و گفت خامش باش
|
|
و آتش دل ز خار بر مفروز
|
اگرت هست برگ صحبت ما
|
|
دیدهی باز را به خار بدوز
|
برکناری برو چو چنگ بساز
|
|
در میانی بیا چو عود بسوز
|
هر که دارد سر محبت تو
|
|
گو ز خواجو بیا وعشق آموز
|
وین گهرها که میکند تضمین
|
|
یک بیک میگزین و میاندوز
|