ای جان من بیاد لبت تشنه بر شراب
|
|
هر دم بجام لعل لبت تشنهتر شراب
|
در ده قدح که مردم چشمم نشسته است
|
|
در آرزوی نرگس مست تو در شراب
|
ما را ز جام باده لعلت گریز نیست
|
|
آری مراد مست نباشد مگر شراب
|
بر من بخاک پات که مانند آتشست
|
|
گر آب میخورم بهوایت وگر شراب
|
هر دم که در دلم گذرد نیش غمزهات
|
|
گردد ز غصه بردل من نیشتر شراب
|
در گردش آرم جام طرب تا مرا دمی
|
|
از گردش زمانه کند بیخبر شراب
|
هر دم بروی زرد فرو ریزدم سرشک
|
|
چشمم نگر که میدهد از جام زر شراب
|
خواجو ز بسکه جام میش یاد میکنی
|
|
در جان می پرست تو کردست اثر شراب
|
بازا بغربت از می و مستی که نزد عقل
|
|
بر خستگان غریب بود در سفر شراب
|