ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب
|
|
کاهنگ چین خطا بود از بهر بهر مشک ناب
|
ای دل نگفتمت که ز لعلش مجوی کام
|
|
هر چند کام مست نباشد مگر شراب
|
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن
|
|
کز غم چنان شوی که نبینی بخواب خواب
|
ای دل نگفتمت که ز ترکان بتاب روی
|
|
زانرو که ترک ترک ختائی بود و صواب
|
ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق
|
|
آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب
|
ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق
|
|
آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب
|
ای دل نگفتمت که اگر تشنه مردهئی
|
|
سیراب کی شود جگر تشنه از شراب
|
ای دل نگفتمت که منال ار چه روشنست
|
|
کز زخم گوشمال فغان میکند رباب
|
ای دل نگفتمت که مریز آبروی خویش
|
|
پیش رخی کزو برود آبروی آب
|
ای دل نگفتمت که ز خوبان مجوی مهر
|
|
زانرو که ذره مهر نجوید ز آفتاب
|
ای دل نگفتمت که درین باغ دل مبند
|
|
کز این مدت جوی نگشاید به هیچ باب
|
ای دل نگفتمت که مشو پایبند او
|
|
زیرا که کبک را نبود طاقت عناب
|
ای دل نگفتمت که مرو در هوای دل
|
|
طاوس را چه غم ز هواداری ذباب
|
ای دل نگفتمت که طمع بر کن از لبش
|
|
هر چند بی نمک نبود لذت کباب
|
ایدل نگفتمت که سر از سنبلش مپیچ
|
|
کافتی از آن کمند چو خواجو در اضطراب
|