آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
|
|
گفت ای بنطق طوطی شکرستان ما
|
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
|
|
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
|
در باغ سرو را ز حیا پای در گلست
|
|
از اعتدال قد چو سرو روان ما
|
برگ بنفشه کز چمن آید نسیم او
|
|
تابیست از دو سنبل عنبر فشان ما
|
آب حیات کز ظلماتش نشان دهند
|
|
آبیست پیش کوثر آتش نشان ما
|
مائیم فتنهئی که در آخر زمان بود
|
|
ور نی کدام فتنه بود در زمان ما
|
بنمود چشم مست و بر مزم عتاب کرد
|
|
کاخر چنین بود غمت از ناتوان ما
|
در باغ وصل اگر نبود چون تو بلبلی
|
|
کم گیر پشهئی ز همای آشیان ما
|
میکرد در کرشمه به ابرو اشارتی
|
|
یعنی گمان مبر که کشد کس کمان ما
|
کس با میان ما نکند دست در کمر
|
|
الا کمر که حلقه شود برمیان ما
|
خواجو اگر چه در سر سودای ما رود
|
|
تا باشدش سری سر او و آستان ما
|