ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
|
|
وین جامهی نیلی ز من بستان و در ده جام را
|
چون بندگان خاص را امشب به مجلس خواندهئی
|
|
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
|
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
|
|
گر پختهئی خامی مکن وان پخته در ده خام را
|
در حلقهی دردی کشان بخرام و گیسو برفشان
|
|
در حلقهی زنجیر بین شیران خونآشام را
|
چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشتهام
|
|
آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را
|
یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم
|
|
تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را
|
گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم
|
|
کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را
|