بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا | که برون شد دل سرمست من از دست اینجا | |
چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان | دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا | |
تا نگوئی که من اینجا ز چه مست افتادم | هیچ هشیار نیامد که نشد مست اینجا | |
کیست این فتنهی نوخاسته کز مهر رخش | این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا | |
دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری | زانک صد دل چو دل خسته من هست اینجا | |
دوش کز ساغر دل خون جگر میخوردم | شیشه نا گه بشد از دستم و بشکست اینجا | |
نام خواجو مبر ای خواجه درین ورطه که هست | صد چو آن خستهی دلسوخته در شست اینجا |