چون تو شدی دلم شد و فردا مرا
|
|
از بهر مدح میر دل آید به کار
|
بنیاد حمد میرمحمد کزوست
|
|
شاهی و ملک و دولت و دین استوار
|
نزد پدر ستوده و نزد خدای
|
|
اندر همه مقامی و اندر همه تبار
|
هم شهر گیر و هم پسر شهر گیر
|
|
هم شهریار و هم پسر شهریار
|
زو قدر و جاه و عز و شرف یافته
|
|
تاج و کلاه و تیغ و نگین هر چهار
|
اسلام را به منزلت حیدر است
|
|
شمشیر او به منزلت ذوالفقار
|
مردان مردگیر و شیران نر،
|
|
روز نبرد کردن و روز شکار،
|
در نزد او سراسر در بندگی
|
|
در پیش او تمامی در زینهار
|
رایش به وقت حزم حصار قویست
|
|
تیغش به روز رزم کلید حصار
|
در حلم نایبانند او را جبال
|
|
در جود چاکرانند او را بحار
|
جایی که جود باید،جود و سخاست
|
|
جایی که حلم باید، حلم و وقار
|
از قادری که هست نیارد گذشت
|
|
اندر همه ولایت او اضطرار
|
با سهم او دلیرترین پیلی
|
|
از سر برون نیارد کردن فسار
|
از بیم او نکوخو و بخرد شدند
|
|
دیوانگان گشته خلیع العذار
|
فرزند آن شهست که از بیم او
|
|
بیرون نیارست آمد ثعبان ز غار
|
ای عدل و راد مردی را در جهان
|
|
نوشیروان دیگر و اسفندیار
|
آن کو شمار ریگ بداند گرفت
|
|
فضل ترا گرفت نداند شمار
|
برتر ز چیزها خردست و هنر
|
|
مردم بی این دو چیز نیاید به کار
|
وین هر دو را امید به تست از جهان
|
|
زینی به هر امیدی امیدوار
|
غره نه ای بدین هنر و نیکویی
|
|
از فر شاه بینی و از کردگار
|