هر شاه که یکروز میان بسته به شاهی
|
|
در خدمت فرخندهی او بسته میان باد
|
امروز جهاندار و خداوند جهان اوست
|
|
همواره جهاندار و خداوند جهان باد
|
از مشرق تا مغرب رایش به همه جای
|
|
گه شاه برانگیز و گهی شاه نشان باد
|
هر ماه به شهری علم شاهی شاهان
|
|
زیر سم اسبانش نگون باد و ستان باد
|
تا پادشهان صدرگه آرایند او را
|
|
بر گاه شهی مسکن و در صدر مکان باد
|
از هیبت او روز بداندیش چو شب شد
|
|
نوروز مخالف هم ازینگونه خزان باد
|
آن تیغ و سنان را که بدو حرب کند شاه
|
|
چرخ و فلک و دولت منصور فسان باد
|
هر ساعتی اندر دل و در خانهی کفار
|
|
درد و فزع و ناله و فریاد و فغان باد
|
آراستن دین همه زان تیغ و سنانست
|
|
برداشتن کفر بدان تیغ و سنان باد
|
وان را که نخواهد که در این خانه بود ملک
|
|
اندر همهی ملک نه خان باد و نه مان باد
|
جنگش همه با کافر و با دشمن دینست
|
|
شغلش همه با رامش و آرامش جان باد
|
در دولت و در مرتبت و مملکت او را
|
|
چندانکه بخواهد ز خداوند زمان باد
|
هر ساعت و هر وقت ز خشنودی ایزد
|
|
بر دولت آیندهی او تازه نشان باد
|
ماه رمضان بود بدو فرخ و میمون
|
|
شوال به از فرخ و میمون رمضان باد
|
او را همه آن باد که او خواهد دایم
|
|
وان چیز که بدخواهان خواهند جز آن باد
|