چندانکه جهانست ملک شاه جهان باد
|
|
با دولت پاینده و با بخت جوان باد
|
تا بود ملک شهرده و شهرستان بود
|
|
همواره چنان شهرده و شهرستان باد
|
چونانکه ازو عالمی از بد به امانند
|
|
جان و تن او از همه بدها به امان باد
|
شاهان جهان را ز نهیبش تن و جان نیست
|
|
جان و تن شاهانش فدای تن و جان باد
|
آن کز تن او هرگز کم خواهد مویی
|
|
در حسرت و اندیشه چنان ایلک و خان باد
|
تا خواسته با قارون در خاک نهانست
|
|
بدخواه و بداندیشش در خاک نهان باد
|
آن را که به کین جستن او تیر و کمان خواست
|
|
بیرون شدش از گیتی با تیر و کمان باد
|
در کینهی او کینه گزاران جهان را
|
|
آنجا که همه سود بجویند زیان باد
|
وان کس که نباشد به جهانداری او شاد
|
|
مقهور و نگونسار و نژند دو جهان باد
|
دستش به رسانیدن ارزاق ضمان شد
|
|
بختش به همه خوبی و نیکیش ضمان باد
|
هر کار که کردهست ستودهست چو نامش
|
|
هر کار کزین پس بکند نیز چنان باد
|
آنجا که نهد روی به غزو و بجز از غزو
|
|
با دولت و با لشکر انبوه و گران باد
|
از دولت او هر چه گمان بود یقین شد
|
|
از دولت خصم آنچه یقین بود گمان باد
|
وان کس که زبان کرد به بد گفتن او تیز
|
|
در دست اجل خشک لب و خشک زبان باد
|
اندر سیر شاه چه بد تاند گفتن
|
|
بدگوی بداندیش که خاکش به دهان باد
|
دلشاد مباد آنکه بدو شاد نباشد
|
|
وانکس که بدو شاد بود شاد روان باد
|
در خانهی بدخواه به نفرینش نو نو
|
|
هر روز دگر محنت و دیگر حدثان باد
|
وانکس که هزیمت شد ازین خسرو و جان برد
|
|
چون از غم جان رسته شد، اندر غم نان باد
|
تا در تن و بازوی کسی زور و توانست
|
|
اندر تن و بازوی ملک زور و توان باد
|
چونانکه کران نیست شمار هنرش را
|
|
شاهیش بیاندازه و بیحد و کران باد
|