حسن تو چند زینت هر انجمن بود | روی تو چند آینهی مرد و زن بود | |
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف | شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود | |
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود | لطفی به من نمای که مخصوص من بود | |
ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی | جان هزار دل شده در یک بدن بود | |
من سینهچاک و پیش تو بی درد در حساب | آن چاکهای سینه که در پیرهن بود | |
تا غیر خاص خویش نداند حدیث او | راضی شدم که با همهکس در سخن بود | |
اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام | مردن هزار بار به از زیستن بود |