شده خلقت چو گریبان کش دلهای همه | چون روان بر سر کویت نبود پای همه | |
بر آتش که شده کوی تو جای همه کس | وای اگر بر دل گرم تو بود جای همه | |
آنچه در آینهی روی تو من میبینم | گر ببیند همهکس وای من و وای همه | |
آه من در صف عشاق به گردون شده آه | گر چنین دود کند آتش سودای همه | |
دامن خلعت لطف تو دراز آمده وای | اگر این جامه شود راست به بالای همه | |
چه شناسی تو ز اندوده مس قلب دلان | بر محک تا نزنی نقد تمنای همه | |
محتشم رفع گمان کن که بنا بر غرضی است | آن مه مملکت آشوب دلارای همه |