دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائی
|
|
حریفان میکنید امروز یا فردا تماشائی
|
دگر خواهند دید احباب در بازار رسوائی
|
|
دوان عریان تنی ژولیده موئی وحشی آسائی
|
دگر دیوانهای از بند خواهد جست پر وحشت
|
|
کزو در هر سر کو سر زند شوری و غوغائی
|
دگر گرینده چشمی خواهد از سیلاب رانیها
|
|
زهر تفتنده دشت انگیخت شورانگیز دریائی
|
دگر پست و بلند ملک غم را میکند یکسان
|
|
پی صحرانوردی کوه گردی دشت پیمائی
|
ز تخم اشگ دیگر لاله خواهد کشت در صحرا
|
|
چو مجنون دامن هامون به خون دیده آلائی
|
وداع همدمان کن محتشم تا فرصتی داری
|
|
که ایام فراغت نیست جز امروز و فردائی
|