کسی هم بوده کز شوخی بزور یک نظر کردن
|
|
تواند صد هزاران خانه را زیر و زبر کردن
|
کسی هم بوده کز مردم اگر عالم شود خالی
|
|
تواند در دل جن و ملک مهرش اثر کردن
|
کسی هم بوده از دلها اگر نبود اثر پیدا
|
|
تواند تیر عشقش از دل خارا گذر کردن
|
کسی هم بوده کز عشاق چون یک زنده نگذارد
|
|
تواند مردهی افسرده را خون در جگر کردن
|
کسی هم بوده کز شهری چو گیرد باج در خوبی
|
|
به تنهائی تواند کار صد بیدادگر کردن
|
کسی هم بوده کز عاشق زبانیها به یک ایما
|
|
تواند مهر لیلی از دل مجنون بدر کردن
|
کسی هم بوده کز شوق وصالش کوه کن آسان
|
|
تواند دست با هجران شیرین در کمر کردن
|
کسی هم بوده کز حسنش ترنج از دست نشناسان
|
|
توانند از جمال یوسفی قطع نظر کردن
|
کسی هم بوده زین سان محتشم کز شوکت خوبی
|
|
تواند خسروان را چون گدایان دربدر کردن
|