شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است
|
|
فارغم از دولتی که نعمت و ناز است
|
خون ز رگ آرزو براندم و زین روی
|
|
رفت ز من آن تبی کز آتش آز است
|
بر قد همت قبای عزله بریدم
|
|
گرچه به بالای روزگار دراز است
|
تا کی جوئی طراز آستی من
|
|
نیست مرا آستین چه جای طراز است
|
دور فلک را به گرد من نرسد وهم
|
|
گرچه مهندس نهاد و شعوذه باز است
|
من به صفت کدخدای حجرهی رازم
|
|
شکل فلک چیست حلقهی در راز است
|
دهر نه جای من است بگذرم از وی
|
|
مسکن زاغان نه آشیانهی باز است
|
از تک و تازم ندامت است که آخر
|
|
نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است
|
آقچهی زر گر هزار سال بماند
|
|
عاقبتش جای هم دهانه گاز است
|
خواه ظلم پاش خواه نور گزین پس
|
|
دیدهی خاقانی از زمانه فراز است
|
کار من آن به که این و آن نه طرازند
|
|
کانکه مرا آفرید کار طراز است
|