دوش آن زمان که چشمهی زراب آسمان
|
|
سیمابوار زین سوی چاه زمین گریخت
|
مه را گرفته دیدم گفتم ز تیغ میر
|
|
جرم فلک پس سپر آهنین گریخت
|
لرزان ستارگان ز حسام حسام دین
|
|
چون سگ گزیدهای که ز ماء معین گریخت
|
سیمرغ دولت از فزع دیو گوهران
|
|
در گوهر حسام سلیمان نگین گریخت
|
حرزی است کز قلادهی اهریمن خبیث
|
|
بگسست و در حمایل روح المین گریخت
|
ترسان عروس ملک چو دخت فراسیاب
|
|
در ظل پهلوان تهمتن مکین گریخت
|
طفلی است ماهروی که از مار حمیری
|
|
در ماه رایت پسر آبتین گریخت
|
شمشیر دین نگر که ز شمشیری اهرمن
|
|
همچون سروش مرگ ز صور پسین گریخت
|
خاقانی از تحکم شمشیر حادثات
|
|
اندر پناه همت شمشیر دین گریخت
|
پندار موری از فزع نیش سگ مگش
|
|
اندر مشبک مگس انگبین گریخت
|
یا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل
|
|
اندر حریم کعبهی پیل آفرین گریخت
|
چون رنجه شد بپرسش من رنج شد ز تن
|
|
گفتی که جم درآمد و دیو لعین گریخت
|
از من گریخت حادثه ز اقبال او چنانک
|
|
علت ز باد عیسی گردون نشین گریخت
|