صبح چون زلف شب براندازد | مرغ صبح از طرب پراندازد | |
کرکس شب غراب وار از حلق | بیضهی آتشین براندازد | |
کرتهی فستقی بدرد چرخ | تا به مرغ نواگر اندازد | |
برشکافد صبا مشیمهی شب | طفل خونین به خاور اندازد | |
زخمهی مطربان صلای صبوح | در زبانهای مزهر اندازد | |
زلف ساقی کمند شب پیکر | در گلوی دو پیکر اندازد | |
بر قدحهای آسمان زنار | مشتری طیلسان در اندازد | |
لب زهره ز دور بوسهی تر | بر لب خشک ساغر اندازد | |
در بر بلبله فواق افتد | کز دهان آب احمر اندازد | |
مرغ فردوس دیدهای هرگز | که ز منقار کوثر اندازد | |
از نسیم قدح مشام فلک | چون دهد عطسه عنبر اندازد | |
لعل در جام تا خط ازرق | شعله در چرخ اخضر اندازد | |
ادهم شب گریخت ساقی کو | تا کمند معنبر اندازد | |
جان به دستار چه دهیم آن را | کز غبب طوق در بر اندازد | |
خار در دیدهی فلک شکند | خاک در چشمهی خور اندازد | |
عاشقان را که نوش نوش کنند | لعلش از پسته شکر اندازد | |
خاک مجلس شود فلک چون او | جرعه بر خاک اغبر اندازد | |
رنگ شوخی به مجلس آمیزد | سنگ فتنه به لشکر اندازد | |
درع رستم به سنبل آراید | تیر آرش ز عبهر اندازد | |
ببرد سنگ ما و آخر سنگ | بر سبوی قلندر اندازد |