ای پر از فیض وجود تو جهان!
|
|
غرق نور تو چه پیدا چه نهان!
|
مایهی صورت و معنی همه تو
|
|
با همه، بیهمه، تو، ای همه تو!
|
بینصیب از تو نه چندست و نه چون
|
|
خالی از تو نه درون و نه برون
|
متحد اولی و آخریات
|
|
متفق باطنی و ظاهریات
|
کردهای در همه اضداد ظهور
|
|
هیچ ضد نیست ز نزدیک تو دور
|
جامی از هستی خود پاک شده
|
|
در ره فقر و فنا خاک شده
|
در بقای تو فنا میخواهد
|
|
وز فنا در تو بقا میخواهد
|
از خود و کار خودش فانی دار!
|
|
و آن فنا را به وی ارزانی دار!
|
چون فنا شد به بقایش برسان!
|
|
بر سر صدر صفایش بنشان!
|
کن به صافی صفتان رهبریاش!
|
|
متصف ساز به صوفی گریاش!
|