ساده ترکی ز ده به شهر آمد | پیش شیخی تمام بهر آمد | |
سفرهای چرب دید و حلقهی ذکر | در میان جست ترکمان بیفکر | |
خود مگو تا چگونه گوید و چند | به سه شب مغز خویشتن برکند | |
روز چارم چو آش دیر آمد | روستایی ز خرقه سیر آمد | |
گرچه تکرار ذکر گرمش کرد | نتوانست شیخ نرمش کرد | |
خام بود آن مرید و بیرون جست | راه صحرا گرفت و شیخ برست | |
تا بدانی که اندرین بازار | نتوان داد هر کسی را بار | |
دل بیعلم را نباشد راه | بدر لا اله الا الله |