| شاعری چیست؟ بر در دونان | خانهی کرد و حکمت یونان | |
| به ثناشان دریغ باشد رنج | طبع را دادن عذاب و شکنج | |
| خفته ممدوح مست با خاتون | تو به مدحش ز دیده ریزان خون | |
| شب کنی روز و روز در کارش | در نویسی به درج طومارش | |
| راویی چست را کنی همدست | سرش از جام وعده سازی مست | |
| تا روی پیش او سلام کنی | شعر خوانی، سخن تمام کنی | |
| او خطابت کند که: خوش گفتی | در معنی به مدح ما سفتی | |
| نقد را باز گرد و کاری کن | بار دیگر بما گذاری کن | |
| زو چو آن بشنوی برون ایی | خود ندانی ز غم که چون آیی؟ | |
| باز شعریش بر ترنگانی | به تقاضا قلم بلنگانی | |
| چون بیایی به وعده باز برش | بسته یابی بسان سنگ درش | |
| دل دربان بلا به نرم کنی | بر خود او را به آقچه گرم کنی | |
| تا ترا پیش او چو راه کند | او به دربان ترش نگاه کند | |
| کای: خر قلتبان، قرار این بود؟ | آنچه گفتم هزار بار این بود؟ | |
| بار دادی، چه روز این بارست؟ | من بکارم، چه وقت این کارست؟ | |
| پس نپرسیده: کای پدر چونی؟ | چیست حالت؟ ز درد سر چونی؟ | |
| بنویسد برات بر جایی | کز سه خروار ادا کند تایی | |
| خود ز این خواجگان مدخل کیست؟ | که فزون باشدش عطا از بیست | |
| بیست را چون غریم ده ببرد | پنج راوی ز نیمه ره ببرد | |
| تو بمانی و برده ماهی رنج | بیستت ده شده، دهت شده پنج |