| واعظی وصف حوریان میکرد | شرح حسن عمل بیان میکرد | |
| که: بهر مرد بیست حور دهند | جای در باغ و در قصور دهند | |
| زنکی پیر از آن میان برخاست | که: همی پرسمت حدیثی راست | |
| هیچ در خلد حور نر باشد؟ | گفت: بنشین که آنقدر باشد | |
| در بهشت ار شوی تو، ای ساده | نهلندت سلیم و نا گاده | |
| با زن دول پند بیخرما | گردگانست و گنبد هر ما | |
| توشهی خود بر آر از انبانش | سر فرو ده درین بیابانش |