| ای که بر قصر کوشک سازی تو | پیه بر دنبه میگدازی تو | |
| گر چه این قصرها طربناکست | چون به گردون نمیرسد خاکست | |
| نردبانی چنان بساز، ای گرد | که تواند بر آسمانت برد | |
| در رواق سپهر میباشی | چکنی نقش خانه از کاشی؟ | |
| هر کرا خانهای تمام بود | دو بسازد، به عقل خام بود | |
| خانهای بس بود گروهی را | چه کشی بر سپهر کوهی را؟ | |
| روی در گفتهی خدای آور | حق «لا تسرفوا» بجای آور | |
| خیمهی عاریت برین سر راه | بزن و دست ظلم کن کوتاه | |
| قصر سازی و جمع مال کنی | گردن خویش پر و بال کنی | |
| اندرین راه پر مصیبت و درد | قصر و جمعی چنین نشاید کرد | |
| زین درست و درم به رغبت و میل | پل و بندی بساز در ره سیل | |
| کاخ و کاشانهای که خواهی هشت | پیش اهل خرد چه خوب و چه زشت؟ | |
| خیز و برکار کن رباطی چند | راه دزدان نابکار ببند | |
| تا تو رخت و سرای را دانی | به خدای ار خدای را دانی | |
| ناید این هر دو کار باهم راست | هر که این را فزود آن را کاست | |
| ترک این حرص خانه گیر بده | فاردی، پای در زیاده منه | |
| گر چه کاشیست خانه یا چینی | دل بگیرد چو بیش بنشینی | |
| مال چون باز میبرند از پس | صد کجا میبری؟ ز صد یک بس | |
| چکنی خانهها ز خشت حرام؟ | زانکه ویران شود بهشت حرام | |
| گر حرامست خانه، کوچک به | تا حلالت کند رعیت ده |