میکشد چرخ ازین زمین و بحار
|
|
به تف مهر گونه گونه بخار
|
بر هوا چون بخار زور کند
|
|
جنبش و اضطراب و شور کند
|
کند آنکس که داد دانش داد
|
|
لقب آن هوای جنبان باد
|
در زمین این بخار هست و دخان
|
|
نیز در مردم و دگر حیوان
|
به زمستان مسام چون بسته است
|
|
جنبش این بخار آهسته است
|
لیک چون گاه یخ گداز شود
|
|
وان مسام گرفته باز شود
|
بر سه قسمت شود بخار زمین
|
|
گاه جنبیدن از یسار و یمین
|
آنچه بروی زمین حصار کند
|
|
جنبش او را چو بیقرار کند
|
کند آن راه بسته او را کسف
|
|
تا پدید آورد ز لازل و خسف
|
و آنچه ره یافت در عروق مکان
|
|
از تری خود وز گرمی کان
|
در صعود و هبوط آب شود
|
|
مایهی معدن و ذهاب شود
|
و آنچه خارج شود به راه فلک
|
|
نزد دانا در آن نباشد شک
|
کش گذر یا به زمهریر بود
|
|
یا سوی آتش اثیر بود
|
بیش ازین جسم را گذر چون نیست
|
|
این بخار از دو حال بیرون نیست:
|
یا به آتش رسد، شهاب شود
|
|
ورنه بر گردش از ستبر افتد
|
چون بکوشند ابر و باد به هم
|
|
بجهد برق و پس بریزد نم
|
ابر از آن باد چون دریده شود
|
|
غرش رعد از آن شنیده شود
|
هر نمی کو جدا شود ز سحاب
|
|
آن بخاری بود که گردد آب
|
فصل سردش تگرگ و برف کند
|
|
روز گرمش به آب صرف کند
|
در هوا غیر ازین نظرها هست
|
|
در زمین نیز بس اثرها هست
|