| جوهر نفس چون به خود نگریست | تا بداند که حق که واو کیست؟ | |
| عقل و نفس و فلک پدید آمد | چرخ در گفت و در شنید آمد | |
| هم چنین تا که نه فلک شد راست | حکمتش چون بدین فزونی خواست | |
| شد عیان زین دو چار کاشانه | هفت شاه و دوازده خانه | |
| همه در مهد این همایون رخش | روشن آیین و روشنایی بخش | |
| نرم خوبان تیز تا زنده | هر یکی پردهای نوازنده | |
| چرخ چون دور کرد و شد شیدا | شد زمین روشن و زمان پیدا | |
| در زمان گشت چار فصل پدید | بر زمین نیز هفت خط بکشید | |
| هفت اقلیم از آن بپیوستند | هر یکی بر ستارهای بستند | |
| چون از آن جنبش شبانروزی | یافت انجم برات پیروزی | |
| شد نماینده زین ورق درحال | مشرق و مغرب و جنوب و شمال | |
| چرخ از اول که چیره شد در دور | چار عنصر پدید شد بر فور | |
| کاتش و باد و آب و خاک تواند | هم حیات تو، هم هلاک تواند | |
| وین عناصر چو دست بر هم داد | زان سه مولود نامدار بزاد | |
| آن سه مولود چیست؟ نیک بدان | معدن و پس نبات و پس حیوان | |
| گشت معدن به خاک پوشیده | وز زمین شد نبات جوشیده | |
| حیوان بر زمین و آب و هوا | شد به جنبش روان و حکم روا | |
| این سه موقوف بر چهار ارکان | و آن برین هفت گنبد گردان | |
| چرخ محتاح نفس و نفس به عقل | تا به وحدت رسید نقل به نقل | |
| گر چه هر یک چنین مدار کند | چون به وحدت رسید، فرار کند |