مستم از گفتگوی عام چه غم؟
|
|
عاشقان را ز ننگ و نام چه غم؟
|
جرعهای می ز جام من در کش
|
|
تا به جاوید مست میرو و خوش
|
گر شود مجلس تو زین می گرم
|
|
بعد ازینت ز کس نیاید شرم
|
چه نهی پیش پخته بادهی خام؟
|
|
پخته را نیز پخته باید جام
|
اندکی گر بنوشی از جامم
|
|
بشناسی که پخته یا خامم
|
اوحدی، این سخن دراز کشید
|
|
شب تاریک پرده باز کشید
|
اندرین شهر چون ظریفی نیست
|
|
وز حریفان ما حریفی نیست
|
تا بنوشیم ساغری باهم
|
|
برهیم از وجود خود ما هم
|
لاجرم جام خویش مینوشیم
|
|
جامه بر جام خویش میپوشیم
|
تو مبین اینکه نقل کم دارم
|
|
این نگه کن که «جام جم» دارم
|
خوان نقل بهشت آن منست
|
|
حور محتاج نقل خوان منست
|
زادهی نیستیست هستی من
|
|
پادشاهیست تنگدستی من
|
خوردم از عشق ساغر ریزان
|
|
میروم اینک اوفتان خیزان
|
گر تو بر من ستم کنی ور داد
|
|
منم و عشق، هر چه بادا باد!
|
باشد از عشق قوت مردان
|
|
آب و نان چیست؟ قوت بیدردان
|
دایهی دل چو سرفرازم کرد
|
|
عشق داد وز شیر بازم کرد
|
ای که اندر شکست ما کوشی
|
|
آشتی کن، چو جام ما نوشی
|
گر چه کوتاه دیدهای بامم
|
|
دور کن سنگ طعنه از جامم
|
خانه تاریک و وقت بیگاهست
|
|
ره بگردان، که چاه در راهست
|
تشنهای، گرد جوی و چاه مگرد
|
|
راه جویی کن و ز راه مگرد
|