چند پرسی نشان من که کجاست؟
|
|
گم شدم، پی چه پویی از چپ و راست؟
|
مدتی شد که از وطن دورم
|
|
غربتم رنجه کرد و رنجورم
|
دل من تاب و سینه تنگی یافت
|
|
جانم از غصه بار سنگی یافت
|
رخت خود در خرابهای بردم
|
|
زان دل افسردگان بیفسردم
|
سخنم را درو رواج نبود
|
|
وز خرابی برو خراج نبود
|
بر سر شعر جان همی دادم
|
|
گاهگاهش به نان همی دادم
|
با چنان قوم و دستگاهی سهل
|
|
سازگاریست کار مردم اهل
|
گر نبودی شکوه یک دو بزرگ
|
|
اندران فترتم بخوردی گرگ
|
در چنین فقر و نامرادیها
|
|
« خضعت وجهتی لوادیها»
|
صدر مشروح و صدره چاک زده
|
|
سالها آه سوزناک زده
|
منتظر تا سحر شود شامم
|
|
رنگ روزی بتابد از بامم
|
خبر منعمی شنیده شود
|
|
هوشمندی ز دور دیده شود
|
تا که شد صیت رتبت خواجه
|
|
سروری را تراز دیباجه
|
مسندش سد ملک داری شد
|
|
فلکش حامل عماری شد
|
اختر طالعم بلندی یافت
|
|
کارم از بخت زورمندی یافت
|
غم دل روی در رمیدن کرد
|
|
فتنه آهنگ آرمیدن کرد
|
شب سروشی به صورت مردم
|
|
قال: «یا ایها المزل، قم»
|
ای کلیم سخن کلامت کو؟
|
|
جم جهانگیر گشت جامت کو؟
|
کرمش در گشود و خوان انداخت
|
|
لطفش آوازه در جهان انداخت
|
چه نشینی که وقت کار آمد؟
|
|
گل امیدها به بار آمد
|