پرده از روی برگرفت هنر | زندگانی ز سر گرفت هنر | |
دشمنان را فگند در بیشه | هیبت او چو دیو در شیشه | |
همچو برجبیس در فضای سپهر | ترک ترکش سپرده تارک مهر | |
زیج مهرست رای رخشانش | رصد ماه در گریبانش | |
ای به تحریر دفتر و نامه | آزری نقش و مانوی خامه | |
کار تو سر بسر کراماتست | ذات تو سالک مقاماتست | |
آسمان چیست؟ عطف دامانت | خواجگی؟ منصب غلامانت | |
سلطنت سایهی صدارت تو | نه فلک مسند وزارت تو | |
قلمت مشک بیز و غالیه سای | قدمت شهر گیر و قلعه گشای | |
لوح محفوظ طبع دراکت | عرش ملحوظ خاطر پاکت | |
اندرین آب خیز نوح تویی | وندرین دامگه فتوح تویی | |
تا بدین نی کشید چنگ تو دست | عود چون چنگ برکنار نشست | |
تیر خطی نبشت در سلکی | تا بنان ترا کند کلکی | |
زیج جاماسب روزنامهی تست | افسر مشتری عمامهی تست | |
نافهی آهوان سنبل چر | کرده طیب از نسیم خلق توجر | |
دشمنانت چو برف از آن سردند | که چو یخ جمله سایه پروردند | |
گر چه ز آتش جوازشان دادی | هم به سردی گدازشان دادی | |
با ستیزنده کم ستیزی تو | خون دشمن به پینه ریزی تو | |
بشکنی، گر به حکم بر تابی | محور این دوقطب دولابی | |
ازطریق سخاوت و حری | هر ندیمت چو کوکب دری |