ای نخستینه فیض عالم جود
|
|
اولین نسخهی سواد وجود
|
روح در مکتبت نو آموزی
|
|
ابد از مد مدتت روزی
|
آسمان ترا زمین سایه
|
|
آفتاب سپهر نه پایه
|
لنگر کشتی نفوس تویی
|
|
مسعد اختر نحوی تویی
|
هر که دور از تو دور ازو نیکی
|
|
وانکه نزد تو، یافت نزدیکی
|
نیست راه از تو تا به علت تو
|
|
بجز از بیش او و قلت تو
|
اندر ایجاد علت اولی
|
|
نیست بالاتر از تو معلولی
|
نظرت کرده تربیت جان را
|
|
یار او کرده نور ایمان را
|
پیش رخ بستهای، ز قاف به قاف
|
|
تتق از زر نگار گوهر باف
|
گوش نه چرخ بر اشارت تست
|
|
کاخ هفت اختر از عمارت تست
|
یزک لشکر وجود تویی
|
|
قاید کاروان جود تویی
|
دین ز حفظ تو پایدار بود
|
|
دل ز بوی تو با قرار بود
|
لشکر روح را امیر تویی
|
|
همه طفلند خلق و پیر تویی
|
ای ز چرخ و سروش بالاتر
|
|
از تو گوهر نزاد والاتر
|
مددی ده، که دیو رنجم داد
|
|
جان من شو، که تن شکنجم داد
|
کارگاه من از تو بر کارست
|
|
تو نباشی، مرا چه مقدارست؟
|
سایهی خود مدار دور از من
|
|
مبر، ای محض نور، نور از من
|
به فلک راه ده روانم را
|
|
فلکی کن به علم جانم را
|