جان ترنجیده و شکسته دلم | گویی از غم همی فرو گسلم |
□
باد بر تو مبارک و خنشان | جشن نوروز و گوسپند کشان |
□
بودنی بود، می بیار اکنون | رطل پرکن ، مگوی بیش سخون |
□
چون نهاد او پهند را نیکو | قید شد در پهند او آهو |
□
چون به بانگ آمد از هوا بخنو | می خور و بانگ رود و چنگ شنو |
□
از شبستان ببشکم آمد شاه | گشت بشکم ز دلبران چون ماه |
□
ریش و سبلت همی خضاب کنی | خویشتن را همی عذاب کنی |
□
آن که نشک آفرید و سرو سهی | وان که بید آفرید و نار و بهی |