رباعیات

در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم پروین ز سرشک دیده بر جامه نهم
بر پاسخ تو چو دست بر خامه نهم خواهم که: دل اندر شکن نامه نهم

در منزل غم فگنده مفرش ماییم وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم دست خوش روزگار ناخوش ماییم

از گیسوی او نسیمک مشک آید وز زلفک او نسیمک نسترون

در عشق، چو رودکی، شدم سیر از جان از گریه‌ی خونین مژه‌ام شد مرجان
القصه که: از بیم عذاب هجران در آتش رشکم دگر از دوزخیان

دیدار به دل فروخت، نفروخت گران بوسه به روان فروشد و هست ارزان
آری، که چو آن ماه بود بازرگان دیدار به دل فروشد و بوسه به جان

رویت دریای حسن و لعلت مرجان زلفت عنبر، صدف دهن، در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج گرداب بلا غبغب و چشمت توفان

ای از گل سرخ رنگ بربوده و بو رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو
گل رنگ شود، چو روی شویی، همه جو مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو

ای ناله‌ی پیر خانقاه از غم تو وی گریه‌ی طفل بی گناه از غم تو
افغان خروس صبح گاه از غم تو آه از غم تو! هزار آه ازغم تو!

چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره درباخت کجه
هنگامه‌ی شب گذشت و شد قصه تمام طالع به کفم یکی نینداخت کجه

رخساره‌ی او پرده عشاق درید با آن که نهفته دارد اندر پرده

زلفت دیدم، سر از چمان پیچیده وندر گل سرخ ارغوان پیچیده
در هر بندی هزار دل در بندش در هر پیچی هزار جان پیچیده