یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند | دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام | |
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند | دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام | |
مرا دلیست که از غمگنی چو دور شود | به غمگنان شود و غم فراز گیرد وام |
□
دریغ آن که گرد کرد با رنج | کزو نیست بهر من جز سوتام | |
هلا! رودکی از کس اندر متاب | بکن هر چه کردنیست بامدام | |
که فرغول برندارد آن روز | که بر تخته ترا سیاه شود فام |
□
اگر امیر جهاندار داد من ندهد | چهار ساله نوید مرا که هست خرام؟ | |
همه نیوشهی خواجه به نیکویی و به صلح | همه نیوشهی نادان به جنگ و کار نغام |
□
چون کسی کردمت بدستک خویش | گنه خویش بر تو افگندم | |
خانه از روی تو تهی کردم | دیده از خون دل بیاگندم | |
عجب آید مرا ز کردهی خویش | کز در گریهام، همی خندم | |
چو در پاش گردد به معنی زبانم | رسد مرحبا از زمین و زمانم | |
به صورت و نوا و بصیت معانی | طرب بخش روحم، فرحزای جانم | |
خرد در بها نقد هستی فرستد | گهرهای رنگین چو زاید ز کانم |
□
بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم | اندوه درم و غم دینار نداریم | |
جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم | وین عمر فنا را بره غزو گزاریم | |
بد ناخوریم باده، که مستانیم | وز دست نیکوان می بستانیم | |
دیوانگان بی هشمان خوانند | دیوانگان نهایم، که مستانیم |
□
جمله صید این جهانیم، ای پسر | ما چو صعوه، مرگ برسان زغن | |
هر گلی پژمرده گردد زو، نه دیر | مرگ بفشارد همه در زیر غن |