خیال رزم تو گر در دل عدو گردد
|
|
ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند
|
ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز
|
|
ز حکم تست شب و روز را به هم پیوند
|
به خوشدلی گذران بعد ازین، که باد اجل
|
|
درخت عمر بداندیش را ز پا افگند
|
همیشه تا که بود از زمانه نام و نشان
|
|
مدام تا که بود گردش سپهر بلند
|
به بزم عیش و طرب باد نیکخواه تو شاد
|
|
حسود جاه تو بادا ز غصه زار و نژند
|
نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند
|
|
لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
|
قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند
|
|
هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
|
صرصر هجر تو، ای سرو بلند
|
|
ریشهی عمر من از بیخ بکند
|
پس چرا بستهی اویم همه عمر؟
|
|
اگر آن زلف دوتا نیست کمند
|
به یکی جان نتوان کرد سال:
|
|
کز لب لعل تو یک بوس به چند؟
|
بفگند آتش اندر دل حسن
|
|
آن چه هجران تو از سینه فگند
|