به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را | چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست | |
چو پوست روبه ببینی به خان واتگران | بدان که: تهمت او دنبهی به سر کارست |
□
آن صحن چمن، که از دم دی | گفتی: دم گرگ یا پلنگست | |
اکنون ز بهار مانوی طبع | پرنقش و نگار همچو ژنگست | |
بر کشتی عمر تکیه کم کن | کین نیل نشیمن نهنگست |
□
مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟ | چاو چاوان درست چونانست | |
باز چون بر گرفت پرده ز روی | کروه دندان و پشت چوگانست |
□
آخر هر کس از دو بیرون نیست | یا برآورد نیست، یا زد نیست | |
نه به آخر همه بفرساید؟ | هرکه انجام راست فرسد نیست |
□
چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت | نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت | |
این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند | انگور نه از بهر نبیذست به چرخشت | |
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده | حیران شد و بگرفت به دندان سرانگشت | |
گفتا که: کرا کشتی تا کشته شدی زار؟ | تا باز که او را بکشد؟ آن که ترا کشت | |
انگشت مکن رنجه بدر کوفتن کس | تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت |
□
مهر مفگن برین سرای سپنج | کین جهان پاک بازیی نیرنج | |
نیک او را فسانه واری شو | بد او را کمرت سخت بتنج |
□
پیشم آمد بامداد آن دلبر از راه شکوخ | با دو رخ از شرم لعل و با دو چشم از سحر شوخ | |
آستین بگرفتمش، گفتم که: مهمان من آی | داد پوشیده جوابم: مورد و انجیر و کلوخ |
□
ای روی تو چو روز دلیل موحدان | وی موی تو چنان چوشب ملحد از لحد | |
ای من مقدم از همه عشاق، چون تویی | مر حسن را مقدم، چون از کلام قد |