زنان چون ناقصات عقل و دینند
|
|
چرا مردان ره ایشان گزینند
|
اگر مردی برون آی و سفر کن
|
|
هر آنچ آید به پیشت زان گذر کن
|
میاسا روز و شب اندر مراحل
|
|
مشو موقوف همراه و رواحل
|
خلیل آسا برو حق را طلب کن
|
|
شبی را روز و روزی را به شب کن
|
ستاره با مه و خورشید اکبر
|
|
بود حس و خیال و عقل انور
|
بگردان زین همه ای راهرو روی
|
|
همیشه «لا احب الافلین» گوی
|
و یا چون موسی عمران در این راه
|
|
برو تا بشنوی «انی انا الله»
|
تو را تا کوه هستی پیش باقی است
|
|
صدای لفظ «ارنی» «لن ترانی» است
|
حقیقت کهربا ذات تو کاه است
|
|
اگر کوه تویی نبود چه راه است
|
تجلی گر رسد بر کوه هستی
|
|
شود چون خاک ره هستی ز پستی
|
گدایی گردد از یک جذبه شاهی
|
|
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
|
برو اندر پی خواجه به اسری
|
|
تماشا کن همه آیات کبری
|
برون آی از سرای «ام هانی»
|
|
بگو مطلق حدیث «من رآنی»
|
گذاری کن ز کاف و نون کونین
|
|
نشین بر قاف قرب «قاب قوسین»
|
دهد حق مر تو را هرچ آن بخواهی
|
|
نمایندت همه اشیا کماهی
|