چه بحر است آنکه علمش ساحل آمد
|
|
ز قعر او چه گوهر حاصل آمد
|
صدف چون دارد آن معنی بیان کن
|
|
کجا زو موج آن دریا نشان کن
|
چه جزو است آن که او از کل فزون است
|
|
طریق جستن آن جزو چون است
|
قدیم و محدث از هم چون جدا شد
|
|
که این عالم شد آن دیگر خدا شد
|
دو عالم ما سوی الله است بیشک
|
|
معین شد حقیقت بهر هر یک
|
دویی ثابت شد آنگه این محال است
|
|
چه جای اتصال و انفصال است
|
اگر عالم ندارد خود وجودی
|
|
خیالی گشت هر گفت و شنودی
|
تو ثابت کن که این و آن چگونه است
|
|
وگرنه کار عالم باژگونه است
|
چه خواهد مرد معنی زان عبارت
|
|
که دارد سوی چشم و لب اشارت
|
چه جوید از سر زلف و خط و خال
|
|
کسی کاندر مقامات است و احوال
|
شراب و شمع و شاهد را چه معنی است
|
|
خراباتی شدن آخر چه دعوی است
|
بت و زنار و ترسایی در این کوی
|
|
همه کفر است ورنه چیست بر گوی
|
چه میگویی گزاف این جمله گفتند
|
|
که در وی بیخ تحقیقی نهفتند
|
محقق را مجازی کی بود کار
|
|
مدان گفتارشان جز مغز اسرار
|
کسی کو حل کند این مشکلم را
|
|
نثار او کنم جان و دلم را
|