از خون چو داغ لاله حصار دل من است | هر جا که بوی خون شنوی منزل من است |
□
با پاکدامنان نظری هست حسن را | تا آفتاب سرزده، در خانه من است |
□
خزان ز غنچهی تصویر، راست میگذرد | همیشه جمع بود خاطری که غمگین است | |
درین دو هفته که مهمان این چمن شدهای | به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است |
□
به قرب گلعذاران دل مبندید | وصیت نامه شبنم همین است |
□
غربت مپسندید که افتید به زندان | بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است |
□
تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست | از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است |
□
غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما | کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است | |
خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر | سنگین دلی که توبهی مارا شکسته است! |
□
جام شراب، مرهم دلهای خسته است | خورشید، مومیایی ماه شکسته است |
□
بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست | شبنم به روی گل به امانت نشسته است |
□
پیوسته است سلسله موجها به هم | خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است |
□
از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست | دیوانهای میانهی طفلان نشسته است |
□
صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی | گر به ظاهر کوه باصحرا به هم پیوسته است | |
خنده بیجاست برق گریهی بی اختیار | اشک تلخ و قهقه مینا به هم پیوسته است |
□
غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش | آن که پندارد که در دست اختیاری داشته است |
□
کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب | ابر سفید اینهمه باران نداشته است | |
جز روی او که در عرق شرم غوطه زد | یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است |
□
گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال | از جویبار ساقی کوثر گذشته است |
□
از ما سراغ منزل آسودگی مجو | چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است |