قسمت دوم

مادر از فرزند ناهموار خجلت می‌کشد خاک سر بالا نیارد کرد از تقصیر ما

همطالع بیدیم درین باغ، که باشد سر پیش فکندن، ثمر پیشرس ما

گردبادی را که می‌بینی درین دامان دشت روح مجنون است می‌آید به استقبال ما

اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما

هر چند از بلای خدا می‌رمند خلق دل را به آن بلای خدا داده‌ایم ما
هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس این گرد را به باد فنا داده‌ایم ما

چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟ ترک قدح ز بیم عسس کرده‌ایم ما

روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر چون رشته‌های شمع به هم زنده‌ایم ما
بار گران، سبک به امید فکندن است عمری است بر امید عدم زنده‌ایم ما

چون حباب از یکدلان باده نابیم ما از هواداران پابرجای این آبیم ما
بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار ماهیان بی‌زبان عالم آبیم ما
نارساییهای طالع مانع است از اتحاد ورنه با موی میان یار همتابیم ما

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به درد ما، مگر در سواد آفرینش، چشم بیماریم ما؟

بلبلان در راه ما بیهوده می‌ریزند خار دیده‌ای از دامن گل پاکتر داریم ما

آنچه ما از دلسیاهی با جوانی کرده‌ایم هرچه با ما می‌کند پیری، سزاواریم ما

هر که پا کج می‌گذارد، ما دل خود می‌خوریم شیشه‌ی ناموس عالم در بغل داریم ما

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

صاحب نامند از ما عالم و ما تیره‌روز طالع برگشته‌ی نقش نگین داریم ما

نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را شمع از خاکستر پروانه می‌ریزیم ما

از شبیخون خمار صبحدم آسوده‌ایم مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما