مادر از فرزند ناهموار خجلت میکشد | خاک سر بالا نیارد کرد از تقصیر ما |
□
همطالع بیدیم درین باغ، که باشد | سر پیش فکندن، ثمر پیشرس ما |
□
گردبادی را که میبینی درین دامان دشت | روح مجنون است میآید به استقبال ما |
□
اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است | آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما |
□
هر چند از بلای خدا میرمند خلق | دل را به آن بلای خدا دادهایم ما | |
هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس | این گرد را به باد فنا دادهایم ما |
□
چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟ | ترک قدح ز بیم عسس کردهایم ما |
□
روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر | چون رشتههای شمع به هم زندهایم ما | |
بار گران، سبک به امید فکندن است | عمری است بر امید عدم زندهایم ما |
□
چون حباب از یکدلان باده نابیم ما | از هواداران پابرجای این آبیم ما | |
بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار | ماهیان بیزبان عالم آبیم ما | |
نارساییهای طالع مانع است از اتحاد | ورنه با موی میان یار همتابیم ما |
□
هیچ کس را دل نمیسوزد به درد ما، مگر | در سواد آفرینش، چشم بیماریم ما؟ |
□
بلبلان در راه ما بیهوده میریزند خار | دیدهای از دامن گل پاکتر داریم ما |
□
آنچه ما از دلسیاهی با جوانی کردهایم | هرچه با ما میکند پیری، سزاواریم ما |
□
هر که پا کج میگذارد، ما دل خود میخوریم | شیشهی ناموس عالم در بغل داریم ما |
□
از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ | چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما |
□
صاحب نامند از ما عالم و ما تیرهروز | طالع برگشتهی نقش نگین داریم ما |
□
نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را | شمع از خاکستر پروانه میریزیم ما |
□
از شبیخون خمار صبحدم آسودهایم | مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما |