ای نگار روحانی! خیز و پرده بالا زن | در سرادق لاهوت کوس «لا» و «الا» زن | ||
در ترانه معنی دم ز سر مولا زن | و آن گه از غدیر خم بادهی تولا زن | ||
|
□
در خم غدیر امروز بادهای به جوش آمد | کز صفای او روشن جان بادهنوش آمد | ||
وآن مبشر رحمت باز در خروش آمد | کن صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد | ||
|
□
حیدر احد منظر، احمد علی سیما | آن حبیب و صد معراج، آن کلیم و صد سینا | ||
در جمال او ظاهر سر علم الاسما | بزم قرب را محرم، راز غیب را دانا | ||
|
□
خاتم وفا را لعل، لعل راستی را کان | قلزم صفا را فلک، فلک صدق را سکان | ||
اوست قطبی از اقطاب، اوست رکنی از ارکان | ممکنی است بیایجاب، واجبی است بیامکان | ||
|
□
در غدیر خم یزدان گفت مر پیمبر را | کز پی کمال دین، شو پذیره حیدر را | ||
پس پیمبر اندر دشت بر نهاد منبر را | برد بر سر منبر حیدر فلکفر را | ||
|
□
گفت : « بشنوید ای قوم! قول حق تعالی را | هم به جان بیاویزید گوهر تولا را | ||
پوزش آورید از جان، این ستوده مولا را | این وصی برحق را، این ولی والا را | ||
|
□
کی رسد به مدح او وهم مرد دانشمند؟ | کی توان به وصف او دم زدن ز چون و چند؟ | ||
به که عجز مدح آرم از پدر سوی فرزند | حجت صمد مظهر، آیت احد پیوند | ||
|
□
پور موسی جعفر، آیتالله اعظم | آن که هست از انفاسش زنده عیسی مریم | ||
در تحقق ذاتش گشته خلقت عالم | آفتاب کز رفعت بر فلک زند پرچم | ||
|