خیمهی عدل را بهپا کن و بنشین | که ستمگر شد این زمانهی ریمن | |
قومی از کردگار بیخبران را | جایگاه تو گشته مکمن و مسکن | |
تیغ خونریزی از نیام برون کن | وز چنین ناکسان تهی کن مکمن | |
خرم آن روز کاین چنین بنشینی | ای گدای در تو چرخ نشیمن! | |
رایت دین مصطفی بفرازی | از حد ترک تا مداین و مدین |