خان احمد دون کز ستم و ظلم پیاپی | بر خلق رساندی الم و رنج دمادم | |
آن فتنهی عالم که ز ظلم و ستمش بود | بس سینه پر از آتش و بس دیده پر از نم | |
نزدیک به آن شد که زهم ریزد و پاشد | از فتنهی او سلسلهی عالم و آدم | |
صد شکر که شد کشته به خواری و ز قتلش | پر گشت ز شادی دل خلقی، تهی از غم | |
چون بهر مکافات و سزای عمل خویش | بربست به آهنگ سقر رخت ز عالم | |
بودم پی تاریخ که پیر خردم گفت | بنویس که خان احمد دون شد به جهنم |